گنجور

 
سعیدا

تلخی کند به کام خضر آب زندگی

بیدار چون شود ز شکر خواب زندگی

از غفلت است این همه عمر دراز خضر

بدتر ز خواب مرگ بود خواب زندگی

چون تیغ گرم در پی تحصیل آبروی

من بارها گذشته ام از آب زندگی

شب های تار عمر به غفلت گذشته است

فیضی مگر بریم ز مهتاب زندگی

آخر سرش ز کثرت خمیازه شد حباب

آن کس که داشت خواهش دریاب زندگی

هر روز تار عمر نهد رو به کوتهی

بیکار نیست دست رسن تاب زندگی

جان سخت تر ز خضر سعیدا کسی ندید

آورده است تا به چه حد تاب زندگی

 
 
 
انتشار کتاب «گنجور، قدرت بی‌نهایت کوچک‌ها» نوشتهٔ مهدی سلیمانیه
ابن یمین

قطب سپهر مکرمت ای یافته دلم

از جود تو چو ذره ز خور تاب زندگی

بر من که مرده بودم از احداث روزگار

مهرت گشاد بار دگر باب زندگی

در خشکسال مکرمت ابر سخات زد

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه