چگونه کس کند آرام در سرای جهان
که کرده اند به آب و هوا بنای جهان
چو ناله ای که مریضی کند به حالت نزع
به گوش هوش چنان می رسد صدای جهان
کبود گشته فلک بسکه پشت پا زده اند
گذشتگان ره عشق بر قفای جهان
چو گندمیم در این آسیا فتاده به رقص
وگرنه جای طرب نیست تنگنای جهان
چسان کند ز جهان دل به وقت جان کندن
هر آن که بسته دل خود به نقش های جهان
ز بسکه فوت شد اوقات ما در آن ماتم
کبود کرده به بر آسمان، قبای جهان
ز طبع ارض کدورت چسان رود که زمین
فتاده است غباری ز گرد پای جهان
نشسته روز و شبم با خدای خود مشغول
یکی است گرچه خدای من من و خدای جهان
مناسبت به تو بس این قدر سعیدا را
که پادشاه جهانی تو او گدای جهان
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نسیم عدل همی آید از هوای جهان
شعاع بخت همی تابد از لقای جهان
گزارد مژده میمون صدا خروس فلک
فکند سایه خورشید بر همای جهان
جز او که جای ندارد نداند اینکه چه کرد
[...]
چو نای بر دل من تنگ شد فضای جهان
رسد به عرش نفیرم ز تنگنای جهان
نه این کبودی چرخ است بلکه شد نیلی
ز زخم سیلی صاحبدلان قفای جهان
مجو دوام طرب زانکه چار حد دارد
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.