گنجور

 
سعیدا

خدا حاضر خدا ناظر چه در باطن چه در ظاهر

نظر در دید او عاجز زبان در مدح او قاصر

خبرداران عالم را یکایک باخبر گشتم

نبود از او کسی آگاه، او از جملگی مخبر

در این برزخ اسیر ماسوای خود نگردانی

چو اول یاوری کردی تو یاور باش تا آخر

قسم بر مصحف روی تو دارم راست می گویم

که غیر از سورهٔ اخلاص نبود هیچ در خاطر

رخش را دیده و دانسته می پوشد ز اهل دل

ندارد رحم بر دل ها چه گوید کس به این کافر

سعیدا از خدا دیگر چه می خواهی که در عالم

زبان در مدح او گویا به نامش گشته دل ذاکر