گنجور

 
سعیدا

گدا که بر سر راه بخیل می آید

چو پشه ای است که در چشم پیل می آید

هر که عاقبت کار این جهان را دید

عزیز مصر به چشمش ذلیل می آید

خطا مکن نظر از مطلبی که داری پیش

به پیشواز تو گر جبرئیل می آید

بنای کلبهٔ ویرانه ام چنان شد محو

که سیل غم به هزاران دلیل می آید

برای رزق، سعیدا مرو ز جا هرگز

که قسمت تو کثیر و قلیل می آید

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode