رود یوسف دگر در چه گر آن مشکین رسن آید
تکلم می کند [هر] مرده گر او در سخن آید
ید بیضای او ز اعجاز خود مه را قلم کرده
مرکب می کند خطش اگر مشک ختن آید
نسیم باغ شرعش جان و دل را تازه می دارد
شود به خستهٔ زهری اگر در این چمن آید
مسیحا انتظار حکم او بر آسمان دارد
سلیمان می شود در دین او گر اهرمن آید
هر آن کاو دید اول روی او صدیق اکبر شد
که تا ترکیب صدق غیر با وجه حسن آید
عمر تریاق فاروق است زهر مار نفست را
ز نامش می گریزد گر به خواب آن راهزان آید
ز ماهی تا به مه از مرد و زن فریاد برخیزد
در آن روزی که حیدر با حسین و با حسن آید
سعیدا هر چه میگوید ز جانان است یا از جان
که کافر باد آن قلبی که جز این در سخن آید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.