گنجور

 
سعیدا

مجنون به گرد خیمهٔ لیلی نمی رسد

دیوانه را مقام تسلی نمی رسد

تا کی به رود نیل زنی خرقه ای عزیز

کس با خدا به جامهٔ نیلی نمی رسد

چشمی ز غیر بسته چو موسی عصا کشی

باید وگرنه کس به تجلی نمی رسد

بر آب گر روی و در آتش وطن کنی

موسی نمی شوی [و] خلیلی نمی رسد

از دست روزگار سعیدا چه گل چه خار

آن رو کدام روست که سیلی نمی رسد؟

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode