جلوهای مستانه زان گلگونقبا میخواستم
زان گلستان یک نسیم آشنا میخواستم
با گواهان لباسی دعوی خون باطل است
ورنه خون خود از آن گلگونقبا میخواستم
تا به کام دل چو مرکز گرد سر گردم ترا
پایی از آهن چو پرگار از خدا میخواستم
برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.
جلوهای مستانه زان گلگونقبا میخواستم
زان گلستان یک نسیم آشنا میخواستم
با گواهان لباسی دعوی خون باطل است
ورنه خون خود از آن گلگونقبا میخواستم
تا به کام دل چو مرکز گرد سر گردم ترا
پایی از آهن چو پرگار از خدا میخواستم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بس که خود را بسته دام بلا میخواستم
محنت آسایش درد از دوا میخواستم
یاد آن ذوق شهادت کز هجوم بیخودی
زخم تیغ از سایه بال هما میخواستم
ما و عشق دوست میگشتیم در صحرای دل
[...]
نکهتی امشب از آن زلف دوتا میخواستم
این قدر همراهی از باد صبا میخواستم
من که اکنون، رخصت نظارهام از دور نیست
سادهلوحی بین، که در بزم تو جا میخواستم؟!
نیست آذر خوارتر از من کسی در کوی او
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.