(غبارم را نسیم ناتوانی دربدر دارد
غریب کشور طالع چه پروای سفر دارد؟)
(غلط کردم ز بزم او جدا گشتم، ندانستم
خمار باده لعلش چه عالم دردسر دارد)
ز نخوت تاج شاهان فتنه ها در زیر سر دارد
ازین باد مخالف کشتی دولت خطر دارد
مخور زنهار از همواری وضع جهان بازی
که این بیدادگر در موم پنهان نیشتر دارد
مده سررشته کوچکدلی از دست در دولت
که گر از دیده سوزن فتد عیسی خطر دارد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به احساساتی عمیق و دردهای ناشی از جدایی و غم میپردازد. شاعر از غبار و ناتوانی خود سخن میگوید و به غریبی و سفر در دنیا اشاره میکند. او از بزم و لذتهای زندگی غافل شده و از عواقب آن آگاه نیست. همچنین، به خطراتی که در زیر ظاهری زیبا و جذاب وجود دارد اشاره میکند و نسبت به وضعیت ناپایدار دنیا هشدار میدهد. در پایان، او بر اهمیت نگهداشتن امید و خرد در میانه سختیها تأکید میکند.
هوش مصنوعی: نسیم ضعیف نتوانسته غبار من را به آرامی برطرف کند، ولی من، که غریب این سرزمین هستم، چه نیازی به سفر و ترک کردن آن دارم؟
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به اشتباه خودش در جدایی از محفل معشوق اشاره میکند و میگوید که از عواقب این جدا شدن و درد و رنج ناشی از دوری از محبوبش، بیخبر بوده است. او به نوعی احساس پشیمانی میکند و به عمق تاثیر بادهای که در بازار عشق نوشیده، پی میبرد.
هوش مصنوعی: از احساس تکبر و خودپسندی شاهان، مشکلات و خطراتی در کار است. همچنین، بدی و حوادث ناخوشایند میتواند به خاطر طوفانهای مخالف، کشتی حکومت را به خطر بیندازد.
هوش مصنوعی: احتیاط کن از ثبات و آرامش ظاهری دنیا؛ زیرا این دنیا ظاهراً بیخطر به نظر میرسد، اما در دل خود خنجر و تیری پنهان دارد که میتواند به تو آسیب بزند.
هوش مصنوعی: اگر قدرت و اختیار خود را به خاطر دلسوزی و کوچکدلی از دست بدهی، ممکن است به آسانی به مشکلاتی دچار شوی، زیرا حتی یک چیز کوچک هم میتواند خطرات بزرگی به دنبال داشته باشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خوشا باد سحرگاهی، که بر گلشن گذر دارد
که هر فصلی و هر وقتی یکی حال دگر دارد
گهی بر عارض هامون ز برگ لاله گل پوشد
گهی بر ساحت صحرا ز نقش گل صور دارد
دم عیسیست، پنداری، که مرده زنده گرداند
[...]
مَلِک سنجر جهانداری به میراث از پدر دارد
پدر شادست در فردوس تا چون او پسر دارد
ز فرّ و رسم و آیینش بیاراید همیگیتی
که فَرّ عمّ و رسم جدّ و آیین پدر دارد
بدو نازد همی دولت که با دولت خرد دارد
[...]
مسلمانان سرای عمر، در گیتی دو در دارد
که خاص و عام و نیک و بد بدین هر دو گذر دارد
دو در دارد: حیات و مرگ کاندر اوّل و آخر
یکی قفل از قضا دارد، یکی بند از قَدَر دارد
چو هنگام بقا باشد، قضا این قفل بگشاید
[...]
مرا گویند مولانا ترازوییست کز عدلش
نه میل این یکی دارد نه قصد آن دگر دارد
درین شک نیست کو همچون ترازوییست زین معنی
که میلش سوی آن باشد که او زر بیشتر دارد
هوا ز انسان خنک شد کز جنان حورا همی گوید
خنک آنکو درین سرما مقام اندر سقر دارد
ز مرغی کو خورد آتش حسدها میبرد مرغی
که طوبی آشیانست وز کوثر آبخور دارد
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.