گنجور

 
 
 
حمیدالدین بلخی

ممان که نفس تو اندر طمع دلیر شود

که سگ چو سیر شود در فساد شیر شود

از آنکه نفس حریص اکول کاذب جوع

ز لقمه های عمل سیر معده دیر شود

یقین بدان و حقیقت شناس و راست شمر

[...]

اوحدی

ترا چه تحفه فرستم که دلپذیر شود؟

مگر همین دل مسکین چو ناگزیر شود

به بوی زلف تو، از نو، جوان شوم هر بار

هزار بار تنم گر ز غصه پیر شود

گرم تمامت خوبان خلد پیش آرند

[...]

اهلی شیرازی

دلی که شاد ز وصل تو دیر دیر شود

به یک نظر که به بیند ترا چه سیر شود

مرا چه غم که رقیبت چو سگ گشاد دهان

کسی که مست تو شد در دهان شیر شود

من از هلاک خودم نیست غم از آن ترسم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه