گنجور

 
صائب تبریزی

از چشم نیم مست تو با یک جهان شراب

ما صلح می کنیم به یک سرمه دان شراب!

از خشکسال توبه کم کاسه می رسیم

داریم چشم از همه دریاکشان شراب

زنهار شرم دختر رز را نگاه دار

در روز آفتاب مپیما عیان شراب

هر غنچه ای ز باده گلرنگ شیشه ای است

دیگر چه حاجت است درین بوستان شراب

من در حجاب عشقم و او در نقاب شرم

ای وای اگر قدم ننهد در میان شراب!

مینا به چشم روشنی جام می رود

در مجلسی که می کشد آن دلستان شراب

ما ذوق لب گزیدن خمیازه یافتیم

ارزانی تو باد ز رطل گران شراب

رنگ شکسته کاهربای شکفتگی است

کیفیت بهار دهد در خزان شراب

ما داده ایم دست ارادت به دست تاک

زان روی می خوریم چو آب روان شراب

صائب چراغ عشرت ما می شود خموش

گر کم شود ز ساغر ما یک زمان شراب

 
 
 
غزل شمارهٔ ۹۱۷ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
صائب تبریزی

از چشم نیم‌مست تو با یک جهان شراب

ما صلح می‌کنیم به یک سرمه دان شراب !

سعیدا

ساقی مکن دریغ ز پیر و جوان شراب

فرصت غنیمت است بده رایگان شراب

ای خضر تن پرست چه تن می زنی بس است

آب حیات مجلس روحانیان شراب

در پای گل پیاله کشان بس گریستند

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه