گنجور

 
صائب تبریزی

حیف است حرف عشق ز ما نشنود کسی

بوی گل از نسیم صبا نشنود کسی

از بت پرست، وقت تماشای حسن تو

حرفی به غیر نام خدا نشنود کسی

در خلوت تو کیست که سازد صدا بلند؟

جایی که از سپند صدا نشنود کسی

خط جای بوسه بر لب لعل تو تنگ ساخت

اینش سزا که حرف بجا نشنود کسی

آمیخت چون دعا به غرض بی اثر شود

کز سایلان دعاو ثنا نشنود کسی

از کاهلی فتاده ام از کاروان جدا

در وادیی که بانگ درا نشنود کسی

مستغنی از دلیل بود هر که واصل است

در کعبه حرف قبله نما نشنود کسی

صائب چنین که ما به زمین نقش بسته ایم

بهر چه عذر لنگ ز ما نشنود کسی؟

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode