گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
صائب تبریزی

ز خط سیه رخ چون لاله زار خود کردی

ستم به روز من و روزگار خود کردی

همان ز ماه تمام تو نور می بارد

اگر چه هاله خط را حصار خود کردی

هزار دیده تر در قفا ز شبنم داشت

گلی که از رخ خود در کنار خود کردی

مرا که ساخته بودم به داغ نومیدی

دگر برای چه امیدوار خود کردی؟

هزار شکوه جانسوز داشتم در دل

مرا به نیم نگه شرمسار خود کردی

نکرد برق جهانسوز با خس و خاشاک

ز گرمی آنچه تو با بی قرار خود کردی

نگشت حرمت دین سنگ راه شوخی تو

اگر به کعبه رسیدی شکار خود کردی

ز وعده ای که دلت را خبر نبود ازان

چه خون که در دلم از انتظار خود کردی

مباد آفت پژمردگی بهار ترا

چنین که تازه مرا از بهار خود کردی

چها کنی به دل آب کرده عاشق

که آب آینه را بی قرار خود کردی

گهر ز گرد یتیمی گرانبها گردد

کناره بهر چه از خاکسار خود کردی؟

هنوز کوه به خدمت نبسته بود کمر

که همچو لاله مرا داغدار خود کردی

تو از کجا و تعلق به آب و گل صائب؟

ستم به آینه بی غبار خود کردی

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode