غزل شمارهٔ ۶۵۶۱
از مزار اهل حق جز دولت عقبی مخواه
زینهار از ترک دنیا کردگان دنیا مخواه
آبرو چون جمع شد دریای گوهر می شود
حفظ آب روی خود کن گوهر از دریا مخواه
نیش منت را به زهر جانگزا پرورده اند
صبر کن بر زخم خار و سوزن از عیسی مخواه
صورت دیباست، باشد هر که دربند لباس
هوش اگر داری شعور از صورت دیبا مخواه
مردم افتاده را استادگان گیرند دست
سرفرازی را به غیر از عالم بالا مخواه
دل چو روشن گشت صائب می شود روشن حواس
از خدای خویش چیزی جز دل بینا مخواه
🖰 با دو بار کلیک روی واژهها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها میتوانید آنها را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
🖐 شمارهگذاری ابیات | وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف) | منبع اولیه: ویکیدرج | ارسال به فیسبوک
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
🎜 معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است ...
📷 پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی، 📖 راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
حاشیهها
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...