برخوری زان لب میگون که ز اندیشه او
مست شد عالم و مهرست همان شیشه او
بیستون خانه زنبور شود از فرهاد
کند اگر از دل شیرین نشود تیشه او
از فلک چشم مدارید درستی زنهار
که فتاده است ز طاق دل ما شیشه او
هر که را فکر سر زلف تو بر هم پیچید
شد پریخانه چین خلوت اندیشه او
رخنه در بیضه فولاد کند چون جوهر
دانه ء خال تو کز دام بود ریشه او
دل هر کس هدف ناوک بیداد تو شد
برق بیرون نتواند رود از بیشه او
مرو از راه به دلجویی خالش صائب
که جگرخواری عشاق بود پیشه او
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.