دلنشین است ز بس گوشه غمخانه من
می رود رو به قفا سیل ز ویرانه من
ندهد تن به کشاکش دل دیوانه من
چون کمان زور بود قفل در خانه من
باد دستی گره از خرمن من واکرده است
جمع در حوصله مور شود دانه من
می شود نخل برومند سبکبار از سنگ
سخن سخت گران نیست به دیوانه من
منم آن طایر رم خورده ز پرواز که شد
ریزش بال و پر خویش پریخانه من
غافل از حق به گرفتاری دنیا نشوم
گره دام بود سبحه صد دانه من
شمع سرگرم ز بی تابی من می گردد
گردش جام بود گردش پروانه من
چرخ سنگین دل اگر تیغ به فرقم بارد
سایه بید بود بر سر دیوانه من
نیست بی چاشنی مهر و محبت سخنم
گوش را تنگ شکر می کند افسانه من
می شود صورت دیوار ز حیرت صائب
هر که آید به تماشای صنمخانه من
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گو مکن سایه کسی بر سر دیوانه من
پرده چشم غزال است سیه خانه من
گرد هستی نشسته است به کاشانه من
می رود سیل سبکبار ز ویرانه من
برق جایی که ز خرمن به تغافل گذرد
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.