گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
صائب تبریزی

می کند آن که علاج دل بیچاره من

کاش می داشت خبر از دل آواره من

از تماشای دو عالم نشود سیر نگاه

هر که گردید بدآموز به نظاره من

بس که سیراب شد از گریه من، می آید

کار سنگ یده از مهره گهواره من

باده آتش، پر پروانه بود پرده شرم

این سخن را بچشانید به میخواره من

صائب از اهل وفا پاک شد آفاق و هنوز

از جفا سیر نشد یار جفاکاره من