بی نقاب آن چهره را دیدن نمی آید ز من
پنجه خورشید تابیدن نمی آید ز من
می توانم شد سپند آن روی آتشناک را
گر به گرد شمع گردیدن نمی آید ز من
از سبک جولانی عمرست بی آرامیم
در گذار سیل خوابیدن نمی آید ز من
گرچه دارد ناخن الماس دست جرأتم
سینه موری خراشیدن نمی آید ز من
شمع من گردن به امید خموشی می کشد
بر فروغ خویش لرزیدن نمی آید ز من
بادپیمایی است صائب ناله بی فریادرس
چون جرس بیهوده نالیدن نمی آید ز من
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
از جفای چرخ نالیدن نمی آید ز من
گوش خصم سفله تابیدن نمی آید ز من
دست بیعت با توکل داده ام روز ازل
از برای رزق کوشیدن نمی آید ز من
شمعم اما خانه همسایه از من روشن است
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.