دل ز کاهش واصل آن یار جانی شد ز من
این زمینی از ریاضت آسمانی شد ز من
مشت خاری داشتم تا آشیانی داشتم
باغها سر تا سر از بی آشیانی شد ز من
خانه داری دستگاه عیش بر من تنگ داشت
خانه یک شهر از بی خانمانی شد ز من
تا چو تاک از دست خود دادم عنان اختیار
نخل سرکش زیر دست از خوش عنانی شد ز من
ریختم در پیش دریا آبروی خود، ولیک
صد صدف سیراب از گوهرفشانی شد ز من
چون گل رعنا درون خویش اندودم به خون
تا درین بستانسرا رنگ خزانی شد ز من
می کنم صائب قضا گر عمر کوتاهی نکرد
آنچه فوت از زندگی در شادمانی شد ز من
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.