غزل شمارهٔ ۵۷۶۸
به اشک درد دل خود نوشته سر دادیم
خط نجات به مرغان نامه بر دادیم
ز عشق جان تهیدست را غنی کردیم
ز بوی گل به صبا توشه سفر دادیم
خزان سنگدل از مشت خون ما نگذشت
چو گل اگرچه زر سرخ با سپر دادیم
ز ما دعا برسانید میفروشان را
که ما قرار به خونابه جگر دادیم
خمار هستی ما آب تیغ می شکند
عبث به پیر خرابات دردسر دادیم
کدام تار به مضراب مطربان تن داد؟
به این نشاط که ما رگ به نیشتر دادیم
همان ز شرم کرم سرفکنده ایم چو بید
چو نخل در عوض سنگ اگر چه بر دادیم
به جان مضایقه با دوستان چگونه کنیم؟
چو گل به دشمن خونخوار خویش سر دادیم
تریم چون صدف از ابرو همتش صائب
اگر چه در عوض قطره اش گهر دادیم
با دو بار کلیک بر روی هر واژه میتوانید معنای آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
شمارهگذاری ابیات | وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف) | منبع اولیه: ویکیدرج | ارسال به فیسبوک
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
برای معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است اینجا کلیک کنید.
حاشیهها
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. برای نوشتن حاشیه اینجا کلیک کنید.