گنجور

 
صائب تبریزی

ما نه زان بیخبرانیم که هشیار شویم

یا به بانگ جرس قافله بیدار شویم

ما در آن صبح بنا گوش صبوحی زده ایم

در قیامت چه خیال است که هشیار شویم

فتح بابی نشد آیینه ما را ز جلا

نیست بی صورت اگر در ته زنگار شویم

مغز ما را نه چنان عشق پریشان کرده است

که مقید به پریشانی دستار شویم

ما که از پشت ورق روی ورق می خوانیم

به که قانع به نقاب از رخ دلدار شویم

بحر و کان در نظرش چشم ترست و لب خشک

حسن او را به چه سرمایه خریدار شویم

ما که قانع زبهاریم به نظاره خشک

ادب این است که خار سر دیوار شویم

سرما در قدم دار فنا افتاده است

ما نه آنیم که بر دوش کسی بار شویم

عقل کرده است زمین گیر چون مرکز مرا را

مگر از گردش آن چشم به پرگار شویم

می شود از نفس سوخته عالم تاریک

ما به این شوق اگر قافله سالار شویم

تا به کی صرف به گفتار شود نقد حیات

صائب آن به که دگر بر سر کردار شویم

 
 
 
مولانا

روز شادی است بیا تا همگان یار شویم

دست با هم بدهیم و بر دلدار شویم

چون در او دنگ شویم و همه یک رنگ شویم

همچنین رقص کنان جانب بازار شویم

روز آن است که خوبان همه در رقص آیند

[...]

صائب تبریزی

ما نه زان بیخبرانیم که هشیار شویم

یا به بانگ جرس قافله بیدار شویم

فیض کاشانی

وقت آنست که جوینده اسرار شویم

بگذاریم تن کار و دل کار شویم

روح را پاک بر آریم ز آلایش تن

پیشتر ز آنکه اجل آید و مردار شویم

چند ما را طلبد یار و تغافل ورزیم

[...]

حزین لاهیجی

ساقیا رخ بنما تا همه از کار شویم

آنقدر می به قدح ریز که سرشار شویم

خبر از وضع جهان مرده دلی می آرد

مصلحت نیست درین مرحله هشیار شویم

ای خوش آن روز که دین در سر زلف تو کنیم

[...]

نیر تبریزی

خیز تا معتکف خانۀ خمار شویم

سر به پیشش بسپاریم و سبکبار شویم

زلف ساقی به‌کف آریم و به بانگ و دف و چنگ

مست از خانه سوی کوچه و بازار شویم

دم‌به‌دم با رخ افروخته از آتش می

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از نیر تبریزی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه