گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
صائب تبریزی

چند از ساده دلی زخم هوس بردارم؟

به که این آینه از پیش نفس بردارم

من که چون برگ خزان بال و پرم ریخته است

به چه امید دل از کنج قفس بردارم؟

آفت حرص ز شمشیر دو دم بیشترست

چون دو دست از سر خود همچو مگس بردارم؟

گل به دشمن نزنند اهل مروت، ورنه

من نه آنم که زبونی ز عسس بردارم

راه خوابیده ز بیدار دلان می‌گردد

دست اگر از دهن خود چو جرس بردارم

عشق خواهد ز هوس کرد سبک‌بار مرا

از ره سیل چه افتاده که خس بردارم؟

آنقدر مهلت از ایام توقع دارم

که از آیینه دل زنگ هوس بردارم

زان بود بستر و بالین من از گل چو نسیم

که خس و خار ز راه همه کس بردارم

در شبستان جهان روشن از آنم چون صبح

که غبار از دل عالم به نفس بردارم

بلبلی نیست درین باغ ز من قانع‌تر

فیض آغوش گل از چاک قفس بردارم