گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
صائب تبریزی

ما چو موج خوش عنان در بحر و بر افتاده ایم

نیستیم آتش ولی در خشک و تر افتاده ایم

بحر نتواند ز ما گرد یتیمی را فشاند

قطره آبیم در حبس گهر افتاده ایم

بی بری بر خاطر آزاده ما بار نیست

ما درین معنی ز سرو آزادتر افتاده ایم

مفلسان را گوهر شهوار خون در دل کند

از گرانقدری جهان را از نظر افتاده ایم

می شود چون بید نخل ما برومند از نبات

گر به ظاهر چند روزی بی ثمر افتاده ایم

وحشت آهو دو بالا گردد از دام و کمند

ما عبث دنبال آه بی اثر افتاده ایم

برگداز جسم موقوف است امید نجات

ما که در بند نیستان چون شکر افتاده ایم

رشته جان در تن ما موی آتشدیده است

تا به فکر پیچ و تاب آن کمر افتاده ایم

این جواب آن غزل صائب که انشا کرد فیض

دوستان بهر چه دور از یکدگر افتاده ایم

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode