ما رگ جان را به آن زلف پریشان بسته ایم
پیچ و تاب زلف او را بر رگ جان بسته ایم
از دل پرخون که قربان شهادت می رود
لاله داغی به تابوت شهیدان بسته ایم
شبنمیم اما ز فیض شوخ چشمیهای عشق
با گل خورشید، مژگان را به مژگان بسته ایم
دوری ما یک سر تیرست ازان ابرو کمان
بر خدنگ راست کیشش دل چو پیکان بسته ایم
دست دریا زیر بار گریه خونین ماست
ما حنای رنگ بست دست مرجان بسته ایم
کی رویم از جا به سنگ کودکان شوچ چشم؟
ما و صحرای جنون دامان به دامان بسته ایم
بر زبان افتاده راز بوسه دزدیهای ما
این نمک را ما به چشم پاسبانان بسته ایم
پر بر آورده است چون مرغ نگاه از اشتیاق
نامه خود را اگر بر بال مژگان بسته ایم
چون نسوزیم از ندامت، چون نمیریم از خمار؟
ما به زخم خود در فیض نمکدان بسته ایم
چشم حسرت از گل روی وطن پوشیده ایم
دل به زلف سرکش شام غریبان بسته ایم
تا به کی ناخن زنی ای شانه دستت خشک باد!
دل به امیدی در آن زلف پریشان بسته ایم
کعبه از باب السلام آغوش وا کرده است و ما
دامن محمل به مژگان مغیلان بسته ایم
محمل ما همچو شبنم هست بر دوش وداع
ما نه همچون غنچه صائب دل به بستان بسته ایم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف عواطف عاشقانه و دشواریهای عشق میپردازد. شاعر با استفاده از تصاویری زیبا و نمادین، احساسات عمیق خود را بیان میکند و به گرهخوردن زندگی خود با معشوق و عشق اشاره دارد. او از زلفهای پریشان و دل پرخون صحبت میکند و بیان میکند که چگونه عشق او را به زنجیر کشیده و در این راه نشانههایی از قربانی شدن و درد را به تصویر میکشد. در نهایت، این شعر با نگاهی به محدودیتها و ناامیدیها در عشق به پایان میرسد، در حالی که شاعر هنوز به امید و وفاداری به عشق خود ادامه میدهد.
هوش مصنوعی: ما رگ جان خود را به زلف پریشان او گره زدهایم و پیچ و تاب زلف او را به روح و جان خود ربط دادهایم.
هوش مصنوعی: از دل پر از درد و غم، که برای جانفشانی و شهادت میسوزد، گلی سرخ مانند لاله را به تابوت شهیدان متصل کردهایم.
هوش مصنوعی: ما گرچه در دل شب هستیم، اما به خاطر زیبایی و شیطنتهای عاشقانه، چشمانمان را به گلهای خورشید مانند مژگانی به هم پیوند دادهایم.
هوش مصنوعی: دوری ما مانند تیری است که از ابرو و کمان آن محبوب نشأت میگیرد. دل ما به مانند پیکانی است که به دلیل فاصله و جدایی، در انتظار پرتاب شدن است.
هوش مصنوعی: دریا از شدت ناراحتی و اندوه ما به گریه افتاده و آن را به شکل خونین در آورده است. ما با آرایش و زیبایی که به خود دادهایم، در واقع در حال پنهان کردن مشکلات و دردی هستیم که در دل داریم.
هوش مصنوعی: آیا میتوانم از این مکان دور شوم و به سوی سنگهای کودکان دریاچه نگاه کنم؟ ما در بیابان دیوانگی به هم پیوستهایم و دستهایمان در هم تنیده است.
هوش مصنوعی: راز بوسههایی که دزدی کردهایم، بر زبانها جاری شده است. این نمک را ما به چشمان نگهبانان بستهایم.
هوش مصنوعی: چشمم به نامهام دوخته شده، مانند پرندهای که از اشتیاق پرواز میکند. اگر به مژگانم بستهام، به خاطر همین شوق است.
هوش مصنوعی: اگر از پشیمانی نمیسوزیم و از غم دوری نمیمیریم، پس چطور است که زخمی که داریم، همچنان ما را بهرهمند از زیباییهای زندگی کرده است؟
هوش مصنوعی: چشممان از زیباییهای وطن پر است، اما دلمان به گیرایی و جذابیت شبهای غریب وابسته است.
هوش مصنوعی: چقدر باید به تو خرده بگیرم، ای شانهی بیعاطفه! ما هنوز امید داریم که بتوانیم به زیباییهای آن موهای آشفته نگاه کنیم و دل ببندیم.
هوش مصنوعی: خانه خدا با آغوشی باز از ما استقبال میکند، اما ما با موهای بلند خود، دامن محمل را گرفتهایم و از حرکت بازنماندهایم.
هوش مصنوعی: بار سفر ما مانند شبنم بر دوش است و وداع ما همچون غنچهای است که دلش در باغ گرفتار شده.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.