گر نبینیم به خلوت رخ چون ماه ترا
کسی از ما نگرفته است سر راه ترا
غیر می خوردن پنهان همه شب با اغیار
نیست تعبیر دگر، خواب سحرگاه ترا
گرچه صد شیشه دل پیش تو بر سنگ زدند
نشنید از دل چون سنگ، کسی آه ترا
برنداری به نگه دلشده ای را از خاک
که به مژگان همه شب پاک کند راه ترا
نور آیینه فزون می شود از خاکستر
ابر خط کم نکند روشنی ماه ترا
هر چه در خاطر من می گذرد می دانی
غافل از خویش کنم چون دل آگاه ترا؟
آن مهی یک شب و سی شب بود این مالامال
نسبتی نیست به مه،جام شبانگاه ترا
غیر افسوس نهال تو ندارد ثمری
باد پیوسته به دست است هوا خواه ترا
بحر مواج بود عالم از آغوش امید
تا که در هاله آغوش کشد ماه ترا؟
نیست ممکن که نگردد دلش از درد دو نیم
هر که صائب شنود ناله جانکاه ترا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.