طالعی کو، که کشم مست در آغوش ترا؟
بوسه تاراج کنم زان لب می نوش ترا
از پر و بال پریزاد خوش آیندترست
جلوه زلف پریشان به بر و دوش ترا
لب میگون نتوانست ترا کردن مست
نیست ممکن می لعلی برد از هوش ترا
خواهد از چشمه خورشید برآوردن گرد
گر چنین خط دمد از صبح بناگوش ترا
نیست لازم لب نازک به سخن رنجه کنی
چشم گویاست زبان لب خاموش ترا
نه چنان فصل بهار تو بود بر سر جوش
که دم سرد خزان افکند از جوش ترا
بود ممکن که تو بی رحم ز من یاد کنی
می توانستم اگر کرد فراموش ترا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
نیست آن در که ز گوش آمده تا دوش ترا
می چکد آب لطافت زبنا گوش ترا
یک نگاه از رخ زیبات مرا هست طمع
دین ترا عقل ترا صبر ترا هوش ترا
آه من سوخت جهانی تو عجب سنگدلی
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.