از ما حدیث زلف و رخ دلستان مپرس
طوفان رسیده را ز کنار و میان مپرس
حیران عشق راخبراز هجر و وصل نیست
از خار خشک حال بهار و خزان مپرس
ناخن مزن به سینه ماتم رسیدگان
از بیدلان حدیث دل خونچکان مپرس
پیش خدنگ او سخن از نیشکر مگو
تا مغز هست، یکقلم ار استخوان مپرس
چون گل نظر به سینه صدچاک من فکن
از تیغ بازی مژه دلستان مپرس؟
از دشمنان خود نتوان بود بی خبر
آخر ترا که گفت که از دوستان مپرس؟
دوری نیازموده چه داند هجر چیست
از موج آب، حال جگر تشنگان مپرس؟
تیر کج ازنشان خبر راست چون دهد؟
از طالب نشان، خبر بی نشان مپرس
آن را که هست باتو زبان و دلش یکی
دل رابه خامه تانکنی یکزبان مپرس
در زیر کوه قاف پر مور راببین
از بار عشق، حال دل ناتوان مپرس
تا می توان شنید ز موران تلخکام
وصف شکر ز طوطی شیرین زبان مپرس
در خاک و خون تپیدن خورشید راببین
دیگر ز بی نیازی آن آستان مپرس
بنگر چه رغبت است به ساحل غریق را
صائب عیار شوق من و اصفهان مپرس
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به احوالات عاشقانه و دشواریهای عشق میپردازد. شاعر از دیگران میخواهد که درباره زلف و زیبایی محبوب نپرسند و از طوفانهای احساسی و آلام عشق سخن نگویند. او بیان میکند که حقیقت عشق و دوری را تنها کسی که تجربه کرده، میداند. همچنین اشاره میکند که دلهای زخمی و ماتمزده نیازی به سوال ندارند و در مورد احساسات عمیق و خستگی خود از دیگران جویا نشود. شاعر با استفاده از تصاویر زیبا و نمادین، به تضادهای عشق، هجر و وصال میپردازد و تأکید میکند که درد و رنج عشق را نمیتوان با کلمات توصیف کرد. در نهایت، او از کسی میخواهد که در این مسیر دشوار و پر از احساسات عمیق با او همدلی کند.
هوش مصنوعی: از ما دربارهی زیبایی و جذابیت چهره و موی دلربا نپرس، زیرا طوفانی در حال نزدیک شدن است و بهتر است دربارهی آن از کناره و میان آن نپرسید.
هوش مصنوعی: عاشق دربند عشق، از دوری و نزدیکی خبری ندارد، بنابراین درباره وضعیت شادی و غم در زندگیاش سوال نکن.
هوش مصنوعی: به جای اینکه به زخمی که بر دل عزاداران وجود دارد، با ناخن اشاره کنی و آن را باز کنی، از بیدلان و دلسوختگان نپرسید که چه بر ایشان گذشته و چه احساسی دارند.
هوش مصنوعی: در برابر قدرت و تأثیر او، دربارهی بیاهمیتها صحبت نکن، زیرا تا زمانی که او موجود است، نیازی به بیان جزئیات غیرمهم نیست.
هوش مصنوعی: وقتی که گلی به سینهام نگاه میکند، دیگر نپرس که چگونه با چشمان زیبا و رندش، بازی میکند.
هوش مصنوعی: انسان نمیتواند از دشمنانش غافل باشد، چرا که در نهایت، کسی که از دوستش میسازد، از دشمنش بیخبر نخواهد ماند.
هوش مصنوعی: کسی که از دوری و فراق تجربهای نداشته، چگونه میتواند درد جدایی را درک کند؟ و از موج آب، حال و روز کسانی که تشنهاند، نپرس.
هوش مصنوعی: تیر کج از نشانه درست چیزی را نشان نمیدهد. اگر به دنبال نشانهای هستی، از کسی که خودش نشانهای ندارد، سوال نکن.
هوش مصنوعی: اگر کسی با تو همدل و همزبان است، نباید از او درباره دلش بپرسی؛ زیرا سخن دلش و زبانش یکی است و تو میتوانی با احساس او ارتباط برقرار کنی.
هوش مصنوعی: زیر کوه قاف، پر از مور را ببین و از شدت عشق، حال دلم را نپرس.
هوش مصنوعی: اگر به راستی میخواهی از شیرینی و زیباییها بگویی، به انسانهای تلخکام و ناامید گوش نده. آنها نمیتوانند تو را از شکرینی و خوشیها باخبر کنند.
هوش مصنوعی: خورشید را در حالتی متلاشی و غمگین مشاهده کن که در خون و خاک غرق شده است. دیگر از بی نیازی و قدرت آن مکان سؤال نکن.
هوش مصنوعی: به تماشای چه عشقی است غریق به ساحل، مرا از عشق و علاقهام به اصفهان سؤال نکن.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.