از شراب ارغوانی چهره را گلرنگ ساز
بر نسیم از جوش گل جای نفس راتنگ ساز
می رسد روزی که بر بالینت آید آفتاب
همچو شبنم سعی کن آیینه را بی زنگ ساز
از تماشای تو دلهای اسیران آب شد
بعد ازین آیینه خود از دل چون سنگ ساز
چون میسرنیست قانون فلک را گوشمال
این نوای تلخ را از پنبه سیر آهنگ ساز
پاکدامانی میسر نیست بی خون جگر
تا به بیرنگی رسی یک چند با نیرنگ ساز
یوسف از زندان قدم بر مسند عزت گذاشت
چند روزی مصلحت رابا جهان تنگ ساز
گر نداری ظرف خون خوردن درین بستان چو گل
زین شراب لعل دست و دامنی گلرنگ ساز
تا چو شبنم از دامان گلها برخوری
گریه خود را درین بستانسرا بیرنگ ساز
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
یا مرا قربانی آن چشم شوخ و شنگ ساز
یا تماشا گاه جانم آن رخ گلرنگ ساز
زان همه دلها که از خوبان ربودی گرد خویش
تا نبیند چشم اغیارت حصار سنگ ساز
دعوی خون بر لبت بسیار شد، بهر خدا
[...]
سر برآور بر کله داران قباها تنگ ساز
روی بنما عاقل و دیوانه را یک رنگ ساز
شاه و درویش از دل و جان آرزومند تواند
گر نسازی با پلاس فقر با اورنگ ساز
خواست ایزد از دل سخت تو بنماید مثل
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.