این نه هاله است نمایان شده از دور قمر
پیش رخسار منیر تو مه افکنده سپر
دل به مضمون خط پشت لب او نرسید
آه کاین حاشیه از متن بود مشکلتر
بهر صید دل عشاق، که چشمش مرساد
گشت هر حلقه ای از خط تو گلدام دگر
بود چون زلف پریشان دل صدپاره من
گشت شیرازه اوراق دل آن موی کمر
نه چنان ریشه دوانده است مرا دردل وچشم
که رود سرو خرامان تو از مد نظر
در وطن دل چه خیال است گشاید صائب؟
در صدف چشم محال است کند باز گهر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف زیبایی و تاثیر عمیق چهره فردی میپردازد که شاعر عاشق اوست. در آن، شاعر به وجود هالهای اشاره میکند که نمایانگر قمر است و بیان میکند که محبت او دلش را به متن عشقی عمیقتر سوق داده است. او از دشواریهای عشق و زیباییهای چشمگیر معشوق صحبت میکند و به آرامش و ناپایداری احساساتش اشاره دارد. در نهایت، شاعر سوال میکند که در دنیای عشق، چه حسی میتواند او را نجات دهد، در حالی که به زیبایی و غیرقابل دسترس بودن معشوقش نیز اشاره میکند.
هوش مصنوعی: این تصویر زیبا که به نظر میرسد دور از قمر است، در واقع از زیبایی چهره تو نشأت گرفته و مانند سپری بر روی آن افتاده است.
هوش مصنوعی: دل نتوانست به مفهوم خطی که بر لب او بود پی ببرد، وای که این حاشیه از متن، دشوارتر بود.
هوش مصنوعی: به خاطر شکار دل عاشقان، چشمانش که به نظر میرسد به هر نقطهای از خط تو تکیه میکند، هر حلقهای از این خط مانند گلی زیبا است.
هوش مصنوعی: وقتی زلف پریشان او را دیدم، دل من به شدت آشفته شد و همه تکههای گسستهاش را به هم بافت، مانند این که آن موهایی که دور کمرش بود، رشتههای دل مرا یکجا جمع کرده است.
هوش مصنوعی: من آنقدر به تو وابستهام که حتی اگر سرو زیبایت از جلوی چشمانم دور شود، نمیتوانم تو را فراموش کنم.
هوش مصنوعی: در وطن، دل چه آرزوهایی میتواند داشته باشد، صائب؟ در صدف چشم، امکان ندارد که گوهرها دوباره باز شود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
از خضاب من و از موی سیه کردن من
گر همی رنج خوری، بیش مخور، رنج مبر!
غرضم زو نه جوانی است؛ بترسم که زِ من
خردِ پیران جویند و نیابند مگر!
رمضان رفت و رهی دور گرفت اندر بر
خنک آن کو رمضان را بسزا برد بسر
بس گرامی بود این ماه ولیکن چکنم
رفتنی رفته به و روی نهاده بسفر
سبکی کرد و بهنگام سفر کرد و برفت
[...]
عید شاداب درختیست که تا سال دگر
از گل و میوۀ او بوی همی یابی و بر
بوی آن گل بترازد چو خرد کار دماغ
بر آن میوه بتازد چو خرد سوی جگر
زین گل و میوه همان به که یکی گیرد بار
[...]
دستهها بسته به شادی بر ما آمدهای؟
تا نشان آری ما را ز دل افروز بهار؟
ای دلارام و دل آشوب و دلاویز پسر
عهد کرده بوفا با من و نابرده بسر
غم عشق تو روانم بلب آورده بلب
درد هجر تو توانم بسر آورده بسر
شمنان چون تو ندیدند و نبینند صنم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.