گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
صائب تبریزی

سنبل او می خرامد دست بر دوش بهار

تاکند در وقت فرصت حلقه درگوش بهار

از نگاه اولینم چشم او دیوانه کرد

نشأه جام نخستین است سر جوش بهار

در چمن تا قامت موزون او پیدا نشد

در کشاکش بود از خمیازه آغوش بهار

کی توانستی ز شور عندلیبان خواب کرد؟

از شکوفه گر نبودی پنبه در گوش بهار

خط دمید و همچنان رنگینی حسنش به جاست

درخزان ننشست این گلزار از جوش بهار

صائب از چندین هزاران خرمن امید خلق

دانه بی حاصلی باشد فراموش بهار