لبش به خنده دل غنچه را دونیم کن
نگاه را گل رخسار او شمیم کند
من ومضایقه دل به آنچنان چشمی
بخیل را نگه گرم او کریم کند
ز مکر طره شبگرد یار می آید
که در دو هفته در گوش را یتیم کند
نهال طور به آغوش در نمی آید
کسی چرا دل خود را عبث دونیم کند
گرفت روی زمین را تمام گوساله
چگونه گاوفلک را کسی عقیم کند
ز دست سامری روزگار می آید
که جای تنگ ز گوساله بر کلیم کند
به سایه ات کند ای تاک اگر بخیل گذار
به یک مصافحه دست تواش کریم کند
به بزم باده او پسته را شکسته مساز
که زور رشک دل پسته را دونیم کند
به نیم آه ز هم غنچه دلم پاشید
چو شمع صبح که سردرسر نسیم کند
چو صائب آن که به لخت جگر قناعت کرد
عجب نباشد اگر ناز برنعیم کند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.