سخن ز لعل لبت آبدار می گردد
ز روی گرم تو شبنم شراب می گردد
اگر به آب رسانم بنای میکده را
همان سرم چو حباب از خمار می گردد
خراب صاف ضمیران کنج میکده ام
ز دود آینه شان بی غبار می گردد
چگونه خراب تواند فکند بستر ناز؟
درون پرده چشمی که خار می گردد
که کرد شعله گستاخ را به چوب، ادب؟
عبث مودب منصور، دار می گردد
گهر که چشم و چراغ دکان امکان است
به نیم ناز خریدار، خوار می گردد
ز بس که پاک سرشت اوفتاده ام صائب
گهر ز پاکی من شرمسار می گردد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.