خوشا روزی که بینم دلبر بگزیده خود را
ز رخسارش برافروزم چراغ دیده خود را
چرا ممنون شوم از گلشن آرا من که می دانم
به از صد دسته گل، دامن برچیده خود را
به دامان صدف بار دگر افکندم از ساحل
ز قحط قدردانان گوهر سنجیده خود را
سرآمد چون جرس هر چند در فریاد عمر من
نشد بیدار سازم طالع خوابیده خود را
ز آب زندگی ریگ روان سیری نمی دارد
ز می سیراب چون سازم دل غم دیده خود را
صدف از ابر نیسان می کند بیجا گهر پنهان
نگیرد پس کریم از سایلان بخشیده خود را
نیندازد به هر آلوده دامن عشق او سایه
به خاصان می دهد شه، جامه پوشیده خود را
همان شایسته رخسار او صائب نمی دانم
اگر در چشمه خورشید شویم دیده خود را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.