روشنائی که درین دایره صاحب دیدند
همه چون شبنم گل آینه خورشیدند
اگر از عقده گشایان اثری باقی هست
دست جمعی است که در دامن شب پیچیدند
زود از لاغری انگشت نما می گردند
چون مه آنان که به احسان فلک بالیدند
حاصل روی زمین قسمت بی برگانی است
که به ظاهر ز ثمر عور چو سرو و بیدند
صدف گوهر توفیق سیه کاران شد
کف دستی که ز افسوس بهم مالیدند
تشنگانی که پی آب خضر می گشتند
خشک گشتند چو از دور سیاهی دیدند
خبر از مرکز این دایره جمعی دارند
که چو پرگار به گرد دل خود گردیدند
باده هایی که رسیدند به لعل لب یار
مزد آن است که در سینه خم جوشیدند
ره به سررشته مقصود گروهی بردند
کز دو عالم به سر زلف سخن پیچیدند
از خجالت همه چون شبنم گل آب شدند
ساده لوحان که درین باغ چو گل خندیدند
این نه دریاست، که از بهر گرانخوابی ما
مشت آبی است که بر روی زمین پاشیدند
گل بی خاری اگر بود درین خارستان
دامنی بود که از صحبت مردم چیدند
تنگ شد دایره عیش بر او چون خاتم
هرکه را خانه به مقدار نگین بخشیدند
چه عجب صائب اگر روز جزا رسته شوند
خود حسابان که درین نشأه قیامت دیدند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
همنشینان تو در خاک سیه خوابیدند
پای امید به دامان کفن پیچیدند
هر چه با دست بکشتند همان را چیدند
همچو (صامت) ثمر کشته خود را دیدند
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.