به عریانی نگردد از لطافت آن بدن پیدا
مگر در پیرهن گردد تن آن سیمتن پیدا
ز رخسارش خط نارسته باشد مو به مو ظاهر
چنان کز آب روشن می شود عکس چمن پیدا
به آب زندگی پی از سیاهی می توان بردن
ز خط عنبرین گردید آن تنگ دهن پیدا
نگردد سد اسکندر حجاب جذبه عاشق
که شیرین را ز سنگ خاره سازد کوهکن پیدا
ز نور حق نمی گردد حجاب آسمان مانع
ز رود نیل باشد یوسف سیمین بدن پیدا
قیاس زور هر می می توان کرد از خمار او
که از واسوختن گردد عیار سوختن پیدا
ز راز سر به مهر غیب نتوان سر برآوردن
به آن تنگ دهن خط ساخت چون راه سخن پیدا؟
نگردد سرخ رو بی داغ سودا پاره های دل
که گردد از سهیل این رنگ بر روی یمن پیدا
کشد سر در گریبان خموشی شمع از خجلت
شود حسن گلوسوز تو چون در انجمن پیدا
به خون از نعمت الوان قناعت کن که مشک تر
به خون خوردن شد از ناف غزالان ختن پیدا
شب قدری است گردآورده نور خویش را صائب
نه خال است این که گردیده است ازان سیب ذقن پیدا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.