گنجور

 
صائب تبریزی

جنّتِ در‌بسته سازد مُهرِ خاموشی ترا

چهره زرّین می‌کند چون به، نمدپوشی ترا

حلقهٔ ذکرِ خدا گردد لبِ خاموشِ تو

گر شود توفیق از مردم فراموشی ترا

خانه‌داری، در گذارِ سیل لنگر‌کردن است

می‌شود حِصنِ سلامت، خانه‌بر‌دوشی ترا

هوشمندی می‌برد بیرون ترا از آب و گِل

می‌نماید صورتِ دیوار، بیهوشی ترا

گوش اگر داری درین بستانسرا هر غنچه‌ای

می‌کند با صد زبان تلقینِ خاموشی ترا

غافلی چون رشته کز سیمین‌برانِ روزگار

رنجِ باریک است حاصل از هم‌آغوشی ترا

خنده چون مینای می کم کن که چون خالی شدی

می‌گذارد چرخ بر طاقِ فراموشی ترا

آنچنان کز خار آتش را فزاید سرکشی

بیش شد رعناییِ نفس از خشن‌پوشی ترا

هوشیاری زنگِ غفلت می‌برد صائب ز دل

دل سیه چون لاله می‌گردد ز می‌نوشی ترا

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode