گنجور

 
صائب تبریزی

چشم فتانت که داد دلبریایی می دهد

غمزه را تعلیم کافر ماجرایی می دهد

اینچنین کز سرمه بیگانگی مست است مست

کی نگاهش با نگاهم آشنایی می دهد؟

وه چه سازم با دل بیطاقت خود کان نگاه

ساغر لبریز طاقت آزمایی می دهد

شانه در زلف تو دست باد را بر چوب بست

سرمه در چشم تو داد خودنمایی می دهد

تندرستی بر نمی تابد مزاج عاشقان

استخوان ما شکست مومیایی می دهد

صائب از آرایش دستار خواهش در گذر

غنچه این باغ بوی بیوفایی می دهد

 
 
 
امیرخسرو دهلوی

باز باد صبح بوی آشنایی می دهد

آب چشم مستمندان را روایی می دهد

بین که چندین زاهد از خلوت برون خواهد افتاد

باد را کان زلف شغل عطرسایی می دهد

ای رخت آشوب و چشمت فتنه و زلفت بلا

[...]

میلی

بس که در خاطر قرار بی‌وفایی می‌دهد

آشنایی‌های او یاد از جدایی می‌دهد

چین ابرویش سر بیگانگی دارد، ولی

خنده پنهان نوید آشنایی می‌دهد

چون کنم اظهار خوشنودی؟ که بر آزار دل

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه