کوکب سعدی بود از هر شرر پروانه را
اختری پیوسته باشد در گذر پروانه را
ذوالفقار شمع باشد بال و پر پروانه را
برنمی دارد ازان دست از کمر پروانه را
نیست ممکن سر برآرد از گریبان چراغ
تا نمی سوزد حجاب بال و پر پروانه را
می کند قایم قیامت را ز آه آتشین
گر نباشد شمع بر بالای سر پروانه را
شب کز آن رخسار آتشناک مجلس در گرفت
شمع پنهان شد به زیر بال و پر پروانه را
جان ز ما خواهی محبت کن که روی گرم شمع
در هلاک خود کند صاحب جگر پروانه را
پر به دندان خواهد انگشت ندامت را گزید
شمع اگر گیرد به این عنوان خبر پروانه را
بی گناهم گرچه می سوزد، به این شادم که نیست
غیر پای شمع، مأوای دگر پروانه را
من ندارم اختری در هفت گردون، ورنه هست
اختری از هر شرر پیش نظر پروانه را
شمع را چون شعله جواله بی آرام ساخت
تا چها آن سنگدل آرد به سر پروانه را
گرچه میدانم ندارد حاصلی جز سوختن
نامه می بندم همان بر بال و پر پروانه را
طالب نور حق از هر ذره ای در آتش است
تازه گردد داغ شمع از هر شرر پروانه را
روی آتشناک او هر جا براندازد نقاب
گرمی پرواز سوزد بال و پر پروانه را
هر شراری دود برمی آورد از مغز خشک
از شب مهتاب می باشد خطر پروانه را
بر ندارد دل در ایام خط از رویش نظر
کار افتاده است با شمع سحر پروانه را
گر برون از پرده آید داغ عالمسوز عشق
شمع چون فانوس گردد گردسر پروانه را
بس که صائب خانه ام روشن ز سوز دل شده است
جامه فانوس آید در نظر پروانه را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
شمع چندانی که سوزد بال و پر پروانه را
بی قراری می دهد بال دگر پروانه را
گر نباشد شمع در مد نظر پروانه را
خانه روشن می کند سوز جگر پروانه را
حسن سنگین دل کجا، دلسوزی عاشق کجا
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.