نیست روی عرق آلود به گوهر محتاج
نبود حسن خداداد به زیور محتاج
پرده پوشی چه ضرورست نکونامان را؟
نیست پیراهن یوسف به رفوگر محتاج
خوان خورشیدی به سرپوش چه حاجت دارد؟
سرآزاده ما نیست به افسر محتاج
رهبری نیست به از صدق طلب رهرو را
نیست از راست روی خامه به مسطر محتاج
نیست از چاشنی خاک قناعت خبرش
مور تا هست به شیرینی شکر محتاج
سلطنت چاره لبی تشنگی حرص نکرد
که به یک جرعه آب است سکندر محتاج
هر فقیری که شود از در دل رو گردان
می شود زود به دریوزه صد در محتاج
نیست با مهد زمین مردم کامل را کار
طفل تا شیر خورد، هست به مادر محتاج
نبود حاجت افسانه گرانخوابان را
نیست این کشتی پر بار به لنگر محتاج
کند از رحم سبکدوش، گرانباران را
ورنه درویش نباشد به توانگر محتاج
نیست در خاطر آزاده تردد را راه
سرو چون آب نباشد به سراسر محتاج
صائب از قحط سخندان چه به من می گذرد
به سخن کش نشود هیچ سخنور محتاج!
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
replyپاسخگویی به این حاشیه flagگزارش حاشیهٔ نامناسب linkرونوشت نشانی حاشیه
replyپاسخگویی به این حاشیه flagگزارش حاشیهٔ نامناسب linkرونوشت نشانی حاشیه
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.