محوم چنان که در دل تنگم اراده نیست
در شیشه ام ز جوش پری جای باده نیست
از خود سفر کنم به امید کدام راه؟
جز موجه سراب درین دشت جاده نیست
بالاترست از حرکت رتبه سکون
آب روان به صافی آب ستاده نیست
دل ساده کن ز نقش که در روز بازخواست
پروانه نجات به جز لوح ساده نیست
پیشانی گشاده ز آفات ایمن است
چون شیشه جام را خطر از جوش باده نیست
در تنگنای بیضه پر و بال عاجزست
در زیر آسمان دل و دست گشاده نیست
در وصل از فراق چه داند چه می کشم
هر کس که در وطن به غریبی فتاده نیست
راضی شدن به پایه دون پست فطرتی است
هر کس به خر سوار نگردد، پیاده نیست
صائب به قدر سوز جگر آب اگر دهند
بحر محیط از دهن ما زیاده نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
از حسن خلق رتبه همت زیاده نیست
دست و دل گشاده چو روی گشاده نیست
فیض فتادگان بود از ایستاده بیش
سنگ نشان به راهنمایی چو جاده نیست
چون وا نمی کنی گرهی، خود گره مشو
[...]
بی دیدن تو، نور درین خانواده نیست
بر روی ما بجز در ظلمت گشاده نیست
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.