چون ز دنیا نعمتِ الوان هوس باشد مرا؟
خونِدل چندان نمییابم که بس باشد مرا
مدِ آهم، سرکشی با خویشتن آوردهام
نیستم آتش که رعنایی ز خس باشد مرا
از دلِ صد پاره، گر صد سال در این خاکدان
زنده مانم، پارهای هر سال بس باشد مرا
تا نیاساید نفس از رفتن و بازآمدن
رفتن و باز آمدن در هر نفس باشد مرا
ترکِ افغان میکنم، تا چند در این کاروان
چون جرس فریادِ بی فریادرس باشد مرا؟
گرچه عمری شد ز مردم خویش را دزدیدهام
در سرِ هر کوچهای چندین عسس باشد مرا
گر ز دل بیرون دهم خاری که دارم در جگر
آشیان آماده در کنجِ قفس باشد مرا
زنده میدارم به هر نوعی که باشد خویش را
گر چو آتش از جهان یک مشت خس باشد مرا
باد صائب دعوی آزادگی بر من حرام
گر به جز ترکِ هوس در دل هوس باشد مرا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به تضادهای درونی و کشمکشهای وجودی خود اشاره میکند. او از عدم رضایتاش از دنیا و هوسهای مختلف سخن میگوید و احساس میکند که درد و رنج درونیاش بیش از حد است. او تأکید میکند که گرچه زندگیاش با مشکلات و غمهای زیادی همراه است، اما هنوز هم تلاش میکند تا زنده بماند و بر چالشها غلبه کند. در نهایت، شاعر میگوید که آزادی واقعی برای او تنها در عدم وابستگی به هوسها و خواستههای دنیوی معنا پیدا میکند.
هوش مصنوعی: چرا باید به نعمتهای گوناگون دنیا فکر کنم؟ من آنقدر غم و اندوه دارم که این درد برایم کافی است.
هوش مصنوعی: من آه و نالهام را با خودم به همراه آوردهام. من به آتش نمیمانم که زیباییام مانند علفی بیارزش باشد.
هوش مصنوعی: اگر صد سال هم در این دنیا زندگی کنم، حتی یک تکه از دل صد پارهام هر سال برای من کافی است.
هوش مصنوعی: زمانی که نفس از رفتن و بازگشتن خسته نشود، این رفتن و بازگشتن برای من در هر نفس وجود دارد.
هوش مصنوعی: من از ترکستان میگذرم، آیا تا کی در این هیئت جمعیت مانند زنگ تند و بیصدایی ناله کنم؟
هوش مصنوعی: با وجود اینکه سالهاست از مردم خودم دور بودهام، اما در هر کوچهای چندین نگهبان وجود دارد که مراقب من هستند.
هوش مصنوعی: اگر آن دردی که در دل دارم را بیرون بگذارم، جایی برای آرامش و زندگی من در این حصار و محدودیت باقی نخواهد ماند.
هوش مصنوعی: هر طور که باشد، خودم را زنده نگه میدارم، حتی اگر مثل آتش فقط یک تکه خاکستر از جهان داشته باشم.
هوش مصنوعی: باد صائب، ادعای آزادی بر من حرام است، اگر در دلم غیر از ترد کردن هوسها چیزی باشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
من کیم کاندیشهٔ تو هم نفس باشد مرا
یا تمنای وصال چون تو کس باشد مرا
گر بود شایستهٔ غم خوردن تو جان من
این نصیب از دولت عشق تو بس باشد مرا
گر نه عشقت سایهٔ من شد چرا هر گه که من
[...]
گر بود غم خوردنت شایسته جان رهی
این نصیب از دولت عشق تو بس باشد مرا
بر وصالش یک نفس گر دسترس باشد مرا
حاصل عمر عزیز آن یکنفس باشد مرا
خواهم افکندن ز دست دل سراندر پای دوست
گر زمن بپذیردش این فخر بس باشد مرا
عاشقم بر روی جانان هر که خواهی گو بدان
[...]
من نه آن صیدم که آزادی هوس باشد مرا
از قفس گویم، نفس تا در قفس باشد مرا
از پی راه فنا سامان ندارم، ورنه من
خویش را میسوزم ار یک مشت خس باشد مرا
بر سراپای دلاویزت نمیپیچم چو زلف
[...]
چون ز دنیا نعمت الوان هوس باشد مرا؟
خون دل چندان نمییابم که بس باشد مرا
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.