گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
صائب تبریزی

چون ز دنیا نعمتِ الوان هوس باشد مرا؟

خونِ‌دل چندان نمی‌یابم که بس باشد مرا

مدِ آهم، سرکشی با خویشتن آورده‌ام

نیستم آتش که رعنایی ز خس باشد مرا

از دلِ صد پاره، گر صد سال در این خاکدان

زنده مانم، پاره‌ای هر سال بس باشد مرا

تا نیاساید نفس از رفتن و باز‌آمدن

رفتن و باز آمدن در هر نفس باشد مرا

ترکِ افغان می‌کنم، تا چند در این کاروان

چون جرس فریادِ بی فریادرس باشد مرا؟

گرچه عمری شد ز مردم خویش را دزدیده‌ام

در سرِ هر کوچه‌ای چندین عسس باشد مرا

گر ز دل بیرون دهم خاری که دارم در جگر

آشیان آماده در کنجِ قفس باشد مرا

زنده می‌دارم به هر نوعی که باشد خویش را

گر چو آتش از جهان یک مشت خس باشد مرا

باد صائب دعوی آزادگی بر من حرام

گر به جز ترکِ هوس در دل هوس باشد مرا

 
 
 
غزل شمارهٔ ۱۳۹ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
سنایی

من کیم کاندیشهٔ تو هم نفس باشد مرا

یا تمنای وصال چون تو کس باشد مرا

گر بود شایستهٔ غم خوردن تو جان من

این نصیب از دولت عشق تو بس باشد مرا

گر نه عشقت سایهٔ من شد چرا هر گه که من

[...]

میبدی

گر بود غم خوردنت شایسته جان رهی

این نصیب از دولت عشق تو بس باشد مرا

ابن یمین

بر وصالش یک نفس گر دسترس باشد مرا

حاصل عمر عزیز آن یکنفس باشد مرا

خواهم افکندن ز دست دل سراندر پای دوست

گر زمن بپذیردش این فخر بس باشد مرا

عاشقم بر روی جانان هر که خواهی گو بدان

[...]

کلیم

من نه آن صیدم که آزادی هوس باشد مرا

از قفس گویم، نفس تا در قفس باشد مرا

از پی راه فنا سامان ندارم، ورنه من

خویش را می‌سوزم ار یک مشت خس باشد مرا

بر سراپای دلاویزت نمی‌پیچم چو زلف

[...]

صائب تبریزی

چون ز دنیا نعمت الوان هوس باشد مرا؟

خون دل چندان نمی‌یابم که بس باشد مرا

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه