خُلقِ خوش در نوبهار عافیت دارد مرا
خاکساری در حصار عافیت دارد مرا
تا چه بدمستی ز من سرزد که دوُرِ روزگار
در کشاکش از خمار عافیت دارد مرا
آسمان گر از خزانِ درد پامالم کند
بهْ که سرسبز از بهار عافیت دارد مرا
تا سبو بر دوش دارم از خمار آسودهام
مِیکِشی در زیر بار عافیت دارد مرا
صبحِ محشر شور در عالم فکند و همچنان
آسمان امیدوار عافیت دارد مرا
شُکرِ زنجیرِ جنون بر گردنِ من واجب است
مدّتی شد در حصار عافیت دارد مرا
اهلِ دُردی نیست صائب زین همه دُردیکشان
تا به جامی شرمسار عافیت دارد مرا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.