نه همین آن سنگدل ما را فرامش کرده است
مستی دارد که دنیا را فرامش کرده است
آنچنان کز نقشها آیینه باشد بی خبر
دیده حیران تماشا را فرامش کرده است
یاد دریا تازه دارد قطره را هر جا که هست
قطره پندارد که دریا را فرامش کرده است
در حریم سینه من با خیال یار، دل
حالتی دارد که دنیا را فرامش کرده است
هر کسی گویند دارد نوبتی در آسیا
آسمان چون نوبت ما را فرامش کرده است؟
طوطی ما بس که مشغول تماشای خودست
صائب آن آیینه سیما را فرامش کرده است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
replyپاسخگویی به این حاشیه flagگزارش حاشیهٔ نامناسب linkرونوشت نشانی حاشیه
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.