می کند یادش دل بیتاب و از خود می رود
می برد نام شراب ناب و از خود می رود
هر که چون شبنم درین گلزار چشمی باز کرد
می شود از آتش گل آب و از خود می رود
از محیط آفرینش هر که سر زد چون حباب
می زند یک دور چون گرداب و از خود می رود
پای در گل ماندگان را قوت رفتار نیست
یاد دریا می کند سیلاب و از خود می رود
شوخی میخانه مشرب نمی باشد مدام
می زند جوشی شراب ناب و از خود می رود
بیخودی می آورد با گلرخان همخانگی
می نماید چشم او در خواب و از خود می رود
هر که در گلزار بیدردانه خندد، می زند
غوطه در خون چون گل سیراب و از خود می رود
زاهد خشک از هوای جلوه مستانه اش
می کشد خمیازه چون محراب و از خود می رود
وصل نتواند عنان رفتن دل را گرفت
موج می غلطد به روی آب و از خود می رود
نیست این پروانه را سامان شمع افروختن
می کند نظاره مهتاب و از خود می رود
گر فتد زاهد به فکر قامت او در نماز
می گذارد پشت بر محراب و از خود می رود
ماهیی کز ورطه قلاب یک ره جسته است
می شمارد موج را قلاب و از خود می رود
لوح خاک آیینه، سیمابند روشن گوهران
اضطرابی می کند سیماب و از خود می رود
دست و پایی می زند هر کس درین دریا چو موج
بر امید گوهر نایاب و از خود می رود
هر که یابد لذت تنها روی و بیخودی
همرهان را می کند در خواب و از خود می رود
هر که آگاه است چون شبنم ز تعجیل بهار
می دهد چشم از رخ گل آب و از خود می رود
بی شرابی نیست صائب را حجاب از بیخودی
جای صهبا می کشد خوناب و از خود می رود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
میکند یادش دل بیتاب و از خود میرود
میبرد نام شراب ناب و از خود میرود
هر که چون شبنم درین گلزار چشمی باز کرد
میشود از آتش گل آب و از خود میرود
از محیط آفرینش هر که سر زد چون حباب
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.