اگر به صورت روی تو آفتابستی
همه بنای شب از روی او خرابستی
ز کبر و عجب زمانی نتابدی بر خلق
گر از جمال تو جزوی در آفتابستی
ور آفتاب خبر داردی زصورت تو
ز شرم روی تو پیوسته در نقابستی
همیشه عشرت من چون لب تو خوش بودی
اگر سوال مرا از لبت جوابستی
دهان تنگ تو گویی زلعلی لب تو
ز ناردان صدف لولو خوشابستی
ز خون دیده نگشتی رخم چو پرتذرو
اگر نه زلف تو چون چنگل عقابستی
کم از ثواب من استی نعیم هشت بهشت
اگر به دوستی تو مرا ثوابستی
بریده کی شدی از چشم من زیارت خواب
اگر نه غمزه آن چشم نیم خوابستی
گر از بریدن تو جان نبردی ز برم
بریدن از تو خطا نیستی صوابستی
به من نگه نکنی از جفاست یا ز عتاب
عتاب به ز جفا کاشکی عتابستی
بهشت خواندمی این نوبهار خرم را
اگر بنای بهشت از گل و گلابستی
رسید بلبل و گشت از جهان غریب غراب
(چه باشد اینکه فراق تو چون غرابستی
اگر نه زلف تو بوسیدیی صبا و سحر
نسیم او نه همانا ز مشک نابستی
اگر بنفشه به زلف تو اقتداد کندی)
هزار گونه در او پیچ و چین و تابستی
زمانه را ز زمین تازه گشت عهدبهار
خوشتستی ار همه در عهد این شبابستی
چمن کتاب طرایف شده ست و پنداری
همه طراوت عالم در آن کتابستی
اگرچه در دل او عشق نیست پنداری
رخش به خون دل عاشقان خضابستی
(رباب وار بنالند بلبلان گویی
همیشه در گلوی بلبلان ربابستی
ز ابر بر سر که خیمه هاست وز باران
گمان بری که بران خیمه ها طنابستی
به سوی عارض گل ماند دیده نرگس
چنانکه گویی این دعد و آن ربابستی)
سحاب هر نفسی درفشان کند گویی
کف کریم خداوند در سحابستی
رئیس شرق که حلم و لطافت و کرمش
اگر عیان شودی خاک و باد و آبستی
امیر سید عالم علی که حشمت او
اگر عیان نشدی عدل در حجابستی
گذشت همتش از هفت چرخ پنداری
که مرکبش ز دعاهای مستجابستی
برادرست خطابش ز پادشاه جهان
خطاستی اگر او را نه این خطابستی
همه جهان نشدندی اسیر منت او
اگر نه منت او مالک الرقابستی
اگر نه حرمت آن دست و آن عنانستی
و گرنه هیبت آن پای و آن رکابستی
چو عز او اثر ظلم برفزونستی
چو کیمیا نظر عدل تنگ یابستی
زهی سپهر سخاوت که گر سخاوت تو
نباشدی همه آب طمع سرابستی
گر از شراب عطا هیچ خلق مست شدی
طمع ز دست تو سرمست این شرابستی
ز بس که وقت سخا زر دهی بدان ماند
که زر به چشم تو زر نیستی ترابستی
زمین از نرستی زخشکسال نیاز
اگر نه بذل عطای تو فتح بابستی
ثبات حلم تو گر نیستی در این عالم
ز بیم خشم تو گیتی در اضطرابستی
تو را سپهر و جهان خواندمی به رتبت و قدر
اگر نه عادت این هر دو انقلابستی
گر از عطات ذخیره نهادمی اکنون
مرا خزینه ای و مال مرا نصابستی
بسوختی فلک آبگون گر آتش را
چو هیبت تو و خشم تو نور و تابستی
برون شدی ز قرار زمین و مرکز خاک
اگر چو مرکب تو باد را شتابستی
چه مرکبی که چنان عاشق است بر حرکت
کش از قرار و سکون گوییا عذابستی
زمین چنان سپرد زیر پی که پنداری
زمین صحیفه گردون و او شهابستی
همیشه تا که به گریه چنان نماید ابر
که گوییا مژه عاشقی مصابستی
بقای تو چو عطای تو باد ور بودی
بقای تو چو عطای تو بی حسابستی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر در وصف زیبایی و جذبه محبوبی است که شاعر به آن عشق میورزد. او از تاثیر نور خورشید و زیبایی محبوب بر شب و عالم سخن میگوید و بیان میکند که اگر محبوبش در میان مردم نتابد، چه عجب! او همچنین به قوافی و تشبیهات زیبایی اشاره کرده و از لذتهای عشق و دوستی میگوید. شاعر عشق را در وجود خود حس میکند و به محبوبش میگوید که اگر از او دور شود، دلتنگی و غم آن را به جان خواهد خرید. او همچنین درباره بزرگی و کرامت معشوق و وجهه او در جامعه صحبت میکند و به عظمت و قدرت محبتش در زمین و آسمان اشاره مینماید. این شعر، بیانی عمیق و احساسی از شوق و محبت است که در آن زیبایی، عشق و جایگاه محبوب به زیبایی وصف شدهاند.
هوش مصنوعی: اگر چهرهات مانند آفتاب درخشان باشد، تمام زیباییهای شب نیز تحتالشعاع تو قرار میگیرد و از بین میرود.
هوش مصنوعی: اگر به خاطر تکبر و خودپسندی بر دیگران نتابی، زمانی خواهد رسید که از زیبایی تو تنها جزئی در آفتاب باقی بماند.
هوش مصنوعی: اگر آفتاب از زیبایی چهرهات باخبر بود، همیشه به خاطر شرم از روی تو در پوشش و نقاب به سر میرفت.
هوش مصنوعی: زندگی من همیشه شاد و خوش بود، اگر تو به سوالات من از طریق لبانت پاسخ میدادی.
هوش مصنوعی: دهان کوچک تو مانند دریایی است که لبهایت همچون صدفی زیبا، جواهراتی گرانبها و خوشبو را در خود پنهان کردهاند.
هوش مصنوعی: به خاطر اشکهایی که از چشمانم ریختهام، چهرهام مانند خاکستر سوخته شده است. اگر نه، موی تو مانند چنگال عقاب، زیبایی و قدرت خاصی دارد.
هوش مصنوعی: کمتر از پاداش من است، حتی اگر از هشت بهشت هم بهرهمند شوم، اگر دوستی تو را برایم پاداش قرار دهی.
هوش مصنوعی: تو چطور از نظرم دور شدی؟ حتی اگر خواب میبینی، چرا چشمان نیمهبازت را به من ندی؟
هوش مصنوعی: اگر از جدایی تو جان نبرم، بریدن از تو اشتباه نیست و درست است.
هوش مصنوعی: اگر به من توجه نکنی، این کار یا از بیرحمیات است یا از خشم و کینهات. اما به هر حال، کاش به من خشمگین میشدی که دستکم نشاندهندهی توجه تو به من بود.
هوش مصنوعی: بهار زیبا و خوشبو را بهشتی میدانم، اگر بهشت را از گل و عطر بسازند.
هوش مصنوعی: بلبل آمد و از دوری تو، مانند یک پرنده غریب، ناله میکند. چه بسا که جدایی تو، همچون این غریبی، سخت و دردناک است.
هوش مصنوعی: اگر باد صبحگاهی و نسیم صبحگاهی زلف تو را نمیبوسید، باید بگویم که آنها نیز بهخودیخود از عطر دلپذیر مشک خالص بهرهای ندارند.
هوش مصنوعی: اگر بنفشه به موهای تو تکیه کند، هزاران شکل و زیبایی در آن ایجاد میشود.
هوش مصنوعی: زمانه در حال تغییر است و به رنگ و بوی بهار در آمده است. خوشبختی را در این دوران جوانی خود تجربه کن و از آن بهره ببر.
هوش مصنوعی: چمن به شکل کتابی زیبا و پر از نکتههای دلنشین در آمده و گویی تمامی زیبایی و طراوت جهان در این کتاب جمع شده است.
هوش مصنوعی: هرچند در دل او احساسی از عشق وجود ندارد، اما به نظر میرسد که چهرهاش با خون دل عاشقان زینت داده شده است.
هوش مصنوعی: بلبلان به طرزی گویی میخوانند که انگار همیشه در گلوهایشان سازی وجود دارد و همچنان در حال ناله و آه کشیدن هستند.
هوش مصنوعی: این متن به توصیف یک صحنه از آسمان میپردازد که ابرها مانند چادری بر سر زمین گسترده شدهاند. بارش باران باعث میشود که گمان کنی این ابرها به نوعی به چادرها متصل هستند و در حال باریدن بر روی آنها هستند. این تصویر به نوعی حس ایمنی و پناهندگی را القا میکند، اما در عین حال نشاندهنده ناپایداری و تغییرپذیری طبیعت نیز هست.
هوش مصنوعی: چشم نرگس به چهره گل مینگرد، گویی که در اینجا عشق و سرود موسیقی در هم آمیخته شدهاند.
هوش مصنوعی: هر دم که ابرها میبارند، به نظر میرسد که خداوند با دست بخشندهاش، نعمتهای خود را بر روی زمین پراکنده میکند.
هوش مصنوعی: اگر مهربانی و ملاطفت و بخشش رئیس شرق به وضوح نمایان شود، همهی هستی از خاک و باد و آب تحت تاثیر قرار میگیرد.
هوش مصنوعی: امیر سید عالم علی، در حالی که عظمت او به وضوح مشهود نیست، در حقیقت، عدالت در پس پردهست.
هوش مصنوعی: تلاش و اراده او به قدری قوی است که گویی نیروی حرکتش از دعاهای مؤثر و اثربخش ناشی میشود.
هوش مصنوعی: اگر کسی او را پادشاه جهان خطاب کند، در واقع اشتباه میکند. چون او دارای ویژگیها و مقامهای بالاتری است که فراتر از این عنوان است.
هوش مصنوعی: اگر منت خداوند بر همه جهان نبود، همه انسانها در چنگال او گرفتار نمیشدند. در واقع، اگر نبود این منت، خداوند مالک سرنوشت همه بود.
هوش مصنوعی: اگر به خاطر احترام آن دست و آن افسار نباشد، پس به خاطر شکوه و قدرت آن پا و آن رکاب است.
هوش مصنوعی: اگر عزت او بیشتر از ظلمی که بر او رفته باشد، مثل کیمیا میشوی و به سختی میتوانی عدالت را ببینی.
هوش مصنوعی: آسمان سخاوت را ستایش میکنم که اگر بخشش تو وجود نداشت، همه آرزوها و امیدها نامی جز خیال و توهم نداشتند.
هوش مصنوعی: اگر از شراب عطای تو هیچکس مست شده باشد، پس من هم به امید دستی از تو، سرمست این شرابم.
هوش مصنوعی: به دلیل اینکه مدام در بخش سخاوت، از مال و ثروت خود میبخشی، برایت بهگونهای شده که دیگر طلا و زر، ارزش خاصی ندارند و مانند خاک به نظر میرسند.
هوش مصنوعی: زمین در حالت خشک و بیبرکت خود، اگر نیاز به کمک تو نباشد، هیچگاه پذیرای نعمتهای تو نخواهد بود.
هوش مصنوعی: اگر تو در این دنیا آرامش و بردباری نداشته باشی، به خاطر ترس از خشم تو، تمام جهان در تلاطم و بیثباتی خواهد بود.
هوش مصنوعی: من تو را به خاطر مقام و ارزشت، مانند آسمان و جهان میدانستم، اما اگر غیر از این باشد، این دو (آسمان و جهان) هر دو در حال دگرگونی و تغییر هستند.
هوش مصنوعی: اگر چیزهایی از رحمتت برای من جمع کرده بودم، اکنون برایم یک خزانه و ثروت زیادی فراهم کردهای.
هوش مصنوعی: اگر آتش به اندازه خشم و عظمت تو تابناک و پرنور باشد، آنگاه آسمان آبی نیز خواهد سوخت.
هوش مصنوعی: از حالت آرامش زمین و مرکز خاک خارج شدهای، اگر بخواهی، میتوانی مانند اسبی که به باد شتاب میدهد، با سرعت پرواز کنی.
هوش مصنوعی: در اینجا، شاعر دربارهی مرکبی سخن میگوید که به شدت عاشق است و به خاطر عشقش از حالت آرامش و سکون خارج شده و همواره در حرکت و جنب و جوش است. این احساس مانند عذابی برای او شده است.
هوش مصنوعی: زمین به قدری صاف و هموار است که انگار ورقهای از آسمان زیر پا قرار دارد و تو بر روی ستارهای راه میروی.
هوش مصنوعی: همیشه وقتی که ابر به قدری میبارد که انگار از چشمان یک عاشق اشک میریزد.
هوش مصنوعی: طول عمر و وجود تو به اندازه و ارزش عطای تو خواهد بود و اگر قرار باشد که وجود تو پایدار بماند، باید مانند عطای تو بیحد و مرز باشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کسی که دامنش آلودهٔ شرابستی
دعای او به در دیر مستجابستی
به مستی از لب دردیکشی شنیدم دوش
که چاره همه دردی شراب نابستی
فغان که پرده ز کارم فکند پنجه عشق
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.