سعدی » مواعظ » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۰ تا دل ز مراعات جهان برکندم صد نعمت را به منتی نپسندم هر چند که نو آمدهام از سر ذوق بر کهنه جهان چون گل نو میخندم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این ابیات نشان میدهد که پس از جدا شدن از نگرانیهای دنیوی، دیگر هیچ نعمت و امتیازی را نمیپذیرد. او با وجود تازگی و شوقی که دارد، به جهان کهنه میخندد و از آن فاصله میگیرد.
هوش مصنوعی: وقتی که از تعلقات و نگرانیهای دنیا دل کندم، دیگر هیچ نعمتی را به قیمتی ناچیز قبول نمیکنم.
هوش مصنوعی: هرچند که تازهوارد هستم و با شوق به این دنیای قدیمی نگاه میکنم، اما مثل یک گل تازه شکفته، با شادی و خنده به آن مینگرم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
من گریه به خنده در همی پیوندم
پنهان گریم به آشکارا خندم
ای دوست گمان مبر که من خرسندم
آگاه نه ای که چون نیازمندم
هر چند که این بند ز پای افکندم
دانم که بود بند چنین یک چندم
دربند هر آنچه می دهد خرسندم
کاین نعمت ها نبود پیش از بندم
من گریه بخنده در همیپیوندم
پنهان گریم بآشکارا خندم
ای دوست گمان مبر که من خرسندم
آگاه نهای که چون نیازومندم
چون صبح به خنده یک نفس خرسندم
چون ابر به گریه نیست کس مانندم
با خنده و گریهٔ کسم کاری نیست
بر خود گریم چو شمع و برخود خندم
از عمر عزیز خود برین خرسندم
کآن روز که در غصّه بشب پیوندم
با دل گویم مؤده که از راه اجل
یک منزل دیگر پس پشت افگندم
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.