گفتم به ره ببینم و دامن بگیرمش
کای رشک آفتاب جمال منیر تو
شهری بر آتش غم هجران بسوختی
اول منم به قید محبت اسیر تو
انعام کن به گوشهٔ چشم ارادتی
تا بندهٔ تو باشم و منت پذیر تو
صاحبدلی به تربیتم گفت زینهار
غوغا مکن که دوست ندارد نفیر تو
شاهد منجمست چه حاجت به شرح حال
در وی نگاه کن که بداند ضمیر تو
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
ای مهر و مه نتیجه رای منیر تو
حل کرده عقدهای فلک را ضمیر تو
فخر ملوک نصرت دین بیشکین تویی
کایزد برای نصرت دین شد نصیر تو
وان بدر ازهری که مُقدَّر شد از ازل
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.