دو کس گرد دیدند و آشوب و جنگ
پراکنده نعلین و پرنده سنگ
یکی فتنه دید از طرف بر شکست
یکی در میان آمد و سر شکست
کسی خوشتر از خویشتن دار نیست
که با خوب و زشت کسش کار نیست
تو را دیده در سر نهادند و گوش
دهان جای گفتار و دل جای هوش
مگر باز دانی نشیب از فراز
نگویی که این کوته است، آن دراز
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
دو نفر به جایی رسیدند که دعوا شده بود. یکی از آنها کنار ایستاد و دیگری که خواست میانجیگری کند سرش شکست. در ادامه شیخ خواننده را به خویشتنداری و دخالت نکردن در اموری که به او مربوط نیست دعوت میکند.
دو کس (بهجایی رسیدند) و دیدند که گرد و غبار جنگ برخاسته و کفشها به کناری انداخته شده بود و سنگ از هر سو پرّان.
یکی از آندو شخص فتنه دید و بهکنار ایستاد اما دیگری به میانجیگری بهمیان جنگ رفت و سرش شکست.
کسی خوشتر و خوشحالتر از آدم خویشتندار نیست؛ آنکه با خوب و زشت دیگران کاری ندارد.
تا شاید بلندی و پستی را ببینی و بشناسی اما یکی را کوتاه و دیگری را دراز نخوانی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۶ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.