بخش ۱: هرکه نامخت از گذشت روزگار
بخش ۲: از خراسان آن خور طاووس وش
بخش ۳: هم چنان سرمه که دخت خوب روی
بخش ۴: شب زمستان بود، کپی سرد یافت
بخش ۵: آن گرنج و آن شکر برداشت پاک
بخش ۶: دمنه را گفتا که تا: این بانگ چیست؟
بخش ۷: گفت: هنگامی یکی شهزاده بود
بخش ۸: کشتیی بر آب و کشتیبانش باد
بخش ۹: بانگ زله کرد خواهد کر گوش
بخش ۱۰: وز درخت اندر، گواهی خواهد اوی
بخش ۱۱: همچنان کبتی که دارد انگبین
بخش ۱۲: هیچ شادی نیست اندر این جهان
بخش ۱۳: تا جهان بود از سر آدم فراز
بخش ۱۴: گفت با خرگوش خانه خان من
بخش ۱۵: آن که را دانم که: اویم دشمنست
بخش ۱۶: کار چون بسته شود بگشایدا
بخش ۱۷: بار کژ مردم به کنگرش اندرا
بخش ۱۸: آفریده مردمان مر رنج را
بخش ۱۹: اندر آمد مرد با زن چرب چرب
بخش ۲۰: شاه دیگر روز باغ آراست خوب
بخش ۲۱: خود ترا جوید همه خوبی و زیب
بخش ۲۲: پس تبیری دید نزدیک درخت
بخش ۲۳: با کروز و خرمی، آهو به دشت
بخش ۲۴: خایگان تو چو کابیله شدست
بخش ۲۵: چون درآمد آن کدیور، مرد زفت
بخش ۲۶: آمد این شبدیز با مرد خراج
بخش ۲۷: دست و کف و پای پیران پر کلخج
بخش ۲۸: گر خوری از خوردن افزایدت رنج
بخش ۲۹: گفت: خیز اکنون و سازه ره بسیچ
بخش ۳۰: آهو از دام اندرون آواز داد
بخش ۳۱: پادشا سیمرغ دریا را ببرد
بخش ۳۲: اندر آن شهری که موش آهن خورد
بخش ۳۳: از فراوانی، که خشکا مار کرد
بخش ۳۴: آنگهی گنجور مشک آمار کرد
بخش ۳۵: چونکه مالیده بدو گستاخ شد
بخش ۳۶: چون که نالنده بدو گستاخ شد
بخش ۳۷: کرد روبه یوزواری یک زغند
بخش ۳۸: مرد دینی رفت و آوردش کنند
بخش ۳۹: گنبدی نهمار بر برده، بلند
بخش ۴۰: روز جستن تازیانی چون نوند
بخش ۴۱: روز جستن تازیانی چون نوند
بخش ۴۲: گر بزان شهر با من تاختند
بخش ۴۳: نان آن مدخل ز بس زشتم نمود
بخش ۴۴: گفت دینی را که: این دینار بود
بخش ۴۵: زن چو این بشنیده شد خاموش بود
بخش ۴۶: سرخی خفچه نگر از سرخ بید
بخش ۴۷: چون کشف انبوه غوغایی بدید
بخش ۴۸: سر فرو بردم میان آبخور
بخش ۴۹: خور به شادی روزگار نوبهار
بخش ۵۰: داشتی آن تاجر دولت شعار
بخش ۵۱: مرد مزدور اندر آغازید کار
بخش ۵۲: آشکوخد بر زمین هموار بر
بخش ۵۳: از تو دارم هر چه در خانه خنور
بخش ۵۴: گرسنه روباه شد تا آن تبیر
بخش ۵۵: آتشی بنشاند از تن تفت و تیز
بخش ۵۶: وز چکاوک نوف بینی رستخیز
بخش ۵۷: چون گل سرخ از میان پیلگوش
بخش ۵۸: شیر خشم آورد و جست از جای خویش
بخش ۵۹: ابله و فرزانه را فرجام خاک
بخش ۶۰: موی سر جغبوت و جامه ریمناک
بخش ۶۱: زد کلوخی بر هباک آن فزاک
بخش ۶۲: از دهان تو همی آید غشاک
بخش ۶۳: خشم آمدش و همان گه گفت: ویک
بخش ۶۴: ماده گفتا: هیچ شرمت نیست، ویک
بخش ۶۵: دم سگ بینی ابا بتفوز سگ
بخش ۶۶: چون فراز آید بدو آغاز مرگ
بخش ۶۷: ایستاده دیدم آن جا دزد و غول
بخش ۶۸: چون که زن را دید فغ، کرد اشتلم
بخش ۶۹: تا به خانه برد زن را با دلام
بخش ۷۰: نزد آن شاه زمین کردش پیام
بخش ۷۱: بس که برگفته پشیمان بودهام
بخش ۷۲: کرد باید مر مرا و او را رون
بخش ۷۳: پس شتابان آمد اینک پیرزن
بخش ۷۴: زش ازو پاسخ دهم اندر نهان
بخش ۷۵: چون بگردد پای او از پایدان
بخش ۷۶: مار و غنده کربشه با کژدمان
بخش ۷۷: تاک رز بینی شده دینارگون
بخش ۷۸: از همالان وز برادر من فزون
بخش ۷۹: گر درم داری، گزند آرد بدین
بخش ۸۰: مرد را نهمار خشم آمد ازین
بخش ۸۱: ار همه خوبی و نیکی دارد او
بخش ۸۲: تنگ شد عالم برو از بهر گاو
بخش ۸۳: گفت: فردا بینیام در پیش تو
بخش ۸۴: کاش آن گوید که باشد بیش نه
بخش ۸۵: هیچ گنجی نیست از فرهنگ به
بخش ۸۶: روی هر یک چون دو هفته گرد ماه
بخش ۸۷: اخترانند آسمانشان جایگاه
بخش ۸۸: سوس پرورده به می بگداخته
بخش ۸۹: پر بکنده، چنگ و چنگل ریخته
بخش ۹۰: نزد تو آماده بدو آراسته
بخش ۹۱: سنجد چیلان بدو نیمه شده
بخش ۹۲: هست از مغز سرت، ای منگله
بخش ۹۳: بهترین یاران و نزدیکان همه
بخش ۹۴: پس بیو بارید ایشان را همه
بخش ۹۵: جای کرد از بهر بودن کازهای
بخش ۹۶: گفت: ای من، مرد خام کل درای
بخش ۹۷: بینی و گنده دهان داری و نای
بخش ۹۸: پیسی و ناسور کون و گربه پای
بخش ۹۹: آبکندی دور و بس تاریک جای
بخش ۱۰۰: زشت و نافرهخته و نابخردی
بخش ۱۰۱: من سخن گویم، تو کانایی کنی
بخش ۱۰۲: دستگاه او نداند کز چه روی؟
بخش ۱۰۳: شو، بدان گنج اندرون خمی بجوی
بخش ۱۰۴: چون یکی جغبوت پستانبند اوی
بخش ۱۰۵: خم و خنبه پر ز انده، دل تهی