گنجور

 
رودکی

بخش ۱: هرکه نامخت از گذشت روزگار

بخش ۲: از خراسان آن خور طاووس وش

بخش ۳: هم چنان سرمه که دخت خوب روی

بخش ۴: شب زمستان بود، کپی سرد یافت

بخش ۵: آن گرنج و آن شکر برداشت پاک

بخش ۶: دمنه را گفتا که تا: این بانگ چیست؟

بخش ۷: گفت: هنگامی یکی شهزاده بود

بخش ۸: کشتیی بر آب و کشتیبانش باد

بخش ۹: بانگ زله کرد خواهد کر گوش

بخش ۱۰: وز درخت اندر، گواهی خواهد اوی

بخش ۱۱: همچنان کبتی که دارد انگبین

بخش ۱۲: هیچ شادی نیست اندر این جهان

بخش ۱۳: تا جهان بود از سر آدم فراز

بخش ۱۴: گفت با خرگوش خانه خان من

بخش ۱۵: آن که را دانم که: اویم دشمنست

بخش ۱۶: کار چون بسته شود بگشایدا

بخش ۱۷: بار کژ مردم به کنگرش اندرا

بخش ۱۸: آفریده مردمان مر رنج را

بخش ۱۹: اندر آمد مرد با زن چرب چرب

بخش ۲۰: شاه دیگر روز باغ آراست خوب

بخش ۲۱: خود ترا جوید همه خوبی و زیب

بخش ۲۲: پس تبیری دید نزدیک درخت

بخش ۲۳: با کروز و خرمی، آهو به دشت

بخش ۲۴: خایگان تو چو کابیله شدست

بخش ۲۵: چون درآمد آن کدیور، مرد زفت

بخش ۲۶: آمد این شبدیز با مرد خراج

بخش ۲۷: دست و کف و پای پیران پر کلخج

بخش ۲۸: گر خوری از خوردن افزایدت رنج

بخش ۲۹: گفت: خیز اکنون و سازه ره بسیچ

بخش ۳۰: آهو از دام اندرون آواز داد

بخش ۳۱: پادشا سیمرغ دریا را ببرد

بخش ۳۲: اندر آن شهری که موش آهن خورد

بخش ۳۳: از فراوانی، که خشکا مار کرد

بخش ۳۴: آنگهی گنجور مشک آمار کرد

بخش ۳۵: چونکه مالیده بدو گستاخ شد

بخش ۳۶: چون که نالنده بدو گستاخ شد

بخش ۳۷: کرد روبه یوزواری یک زغند

بخش ۳۸: مرد دینی رفت و آوردش کنند

بخش ۳۹: گنبدی نهمار بر برده، بلند

بخش ۴۰: روز جستن تازیانی چون نوند

بخش ۴۱: روز جستن تازیانی چون نوند

بخش ۴۲: گر بزان شهر با من تاختند

بخش ۴۳: نان آن مدخل ز بس زشتم نمود

بخش ۴۴: گفت دینی را که: این دینار بود

بخش ۴۵: زن چو این بشنیده شد خاموش بود

بخش ۴۶: سرخی خفچه نگر از سرخ بید

بخش ۴۷: چون کشف انبوه غوغایی بدید

بخش ۴۸: سر فرو بردم میان آبخور

بخش ۴۹: خور به شادی روزگار نوبهار

بخش ۵۰: داشتی آن تاجر دولت شعار

بخش ۵۱: مرد مزدور اندر آغازید کار

بخش ۵۲: آشکوخد بر زمین هموار بر

بخش ۵۳: از تو دارم هر چه در خانه خنور

بخش ۵۴: گرسنه روباه شد تا آن تبیر

بخش ۵۵: آتشی بنشاند از تن تفت و تیز

بخش ۵۶: وز چکاوک نوف بینی رستخیز

بخش ۵۷: چون گل سرخ از میان پیلگوش

بخش ۵۸: شیر خشم آورد و جست از جای خویش

بخش ۵۹: ابله و فرزانه را فرجام خاک

بخش ۶۰: موی سر جغبوت و جامه ریمناک

بخش ۶۱: زد کلوخی بر هباک آن فزاک

بخش ۶۲: از دهان تو همی آید غشاک

بخش ۶۳: خشم آمدش و همان گه گفت: ویک

بخش ۶۴: ماده گفتا: هیچ شرمت نیست، ویک

بخش ۶۵: دم سگ بینی ابا بتفوز سگ

بخش ۶۶: چون فراز آید بدو آغاز مرگ

بخش ۶۷: ایستاده دیدم آن جا دزد و غول

بخش ۶۸: چون که زن را دید فغ، کرد اشتلم

بخش ۶۹: تا به خانه برد زن را با دلام

بخش ۷۰: نزد آن شاه زمین کردش پیام

بخش ۷۱: بس که برگفته پشیمان بوده‌ام

بخش ۷۲: کرد باید مر مرا و او را رون

بخش ۷۳: پس شتابان آمد اینک پیرزن

بخش ۷۴: زش ازو پاسخ دهم اندر نهان

بخش ۷۵: چون بگردد پای او از پایدان

بخش ۷۶: مار و غنده کربشه با کژدمان

بخش ۷۷: تاک رز بینی شده دینارگون

بخش ۷۸: از همالان وز برادر من فزون

بخش ۷۹: گر درم داری، گزند آرد بدین

بخش ۸۰: مرد را نهمار خشم آمد ازین

بخش ۸۱: ار همه خوبی و نیکی دارد او

بخش ۸۲: تنگ شد عالم برو از بهر گاو

بخش ۸۳: گفت: فردا بینی‌ام در پیش تو

بخش ۸۴: کاش آن گوید که باشد بیش نه

بخش ۸۵: هیچ گنجی نیست از فرهنگ به

بخش ۸۶: روی هر یک چون دو هفته گرد ماه

بخش ۸۷: اخترانند آسمانشان جایگاه

بخش ۸۸: سوس پرورده به می بگداخته

بخش ۸۹: پر بکنده، چنگ و چنگل ریخته

بخش ۹۰: نزد تو آماده بدو آراسته

بخش ۹۱: سنجد چیلان بدو نیمه شده

بخش ۹۲: هست از مغز سرت، ای منگله

بخش ۹۳: بهترین یاران و نزدیکان همه

بخش ۹۴: پس بیو بارید ایشان را همه

بخش ۹۵: جای کرد از بهر بودن کازه‌ای

بخش ۹۶: گفت: ای من، مرد خام کل درای

بخش ۹۷: بینی و گنده دهان داری و نای

بخش ۹۸: پیسی و ناسور کون و گربه پای

بخش ۹۹: آبکندی دور و بس تاریک جای

بخش ۱۰۰: زشت و نافرهخته و نابخردی

بخش ۱۰۱: من سخن گویم، تو کانایی کنی

بخش ۱۰۲: دستگاه او نداند کز چه روی؟

بخش ۱۰۳: شو، بدان گنج اندرون خمی بجوی

بخش ۱۰۴: چون یکی جغبوت پستان‌بند اوی

بخش ۱۰۵: خم و خنبه پر ز انده، دل تهی