گنجور

 
رضاقلی خان هدایت

شیخی است عارف و فاضلی است واقف. قدوهٔ اهل کمال و زبدهٔ ارباب وجد وحال. با طغانشه بن مؤید معاصر بوده و سلطان مذکور آن جناب را تعظیم و تکریم بلیغ می‌فرمود و اما شیخ از بیم قال و قیل جهلای علما طریقهٔ خود را مستور می‌داشته و در خفا همت بر تربیت مریدان می‌گماشته و این اشعار از نتایج طبع اوست:

مِنْاشعاره

چه دردست این که عشقش نام کردند

وزو آشوب خاص و عام کردند

خراباتیست اندر عشق کانجا

می از خونِ جگر در جام کردند

به یک ساغر در آن میخانه ما را

چنین سرمست و بی آرام کردند

٭٭٭

نه یکی روز ز وصل تو نشان یافته‌ام

نه یکی شب ز فراق تو امان یافته‌ام

به دو جو بر من اگر هر دو جهان گم گردد

چون ترا یافته‌ام هر دو جهان یافته‌ام