شیخی است عارف و فاضلی است واقف. قدوهٔ اهل کمال و زبدهٔ ارباب وجد وحال. با طغانشه بن مؤید معاصر بوده و سلطان مذکور آن جناب را تعظیم و تکریم بلیغ میفرمود و اما شیخ از بیم قال و قیل جهلای علما طریقهٔ خود را مستور میداشته و در خفا همت بر تربیت مریدان میگماشته و این اشعار از نتایج طبع اوست:
مِنْاشعاره
چه دردست این که عشقش نام کردند
وزو آشوب خاص و عام کردند
خراباتیست اندر عشق کانجا
می از خونِ جگر در جام کردند
به یک ساغر در آن میخانه ما را
چنین سرمست و بی آرام کردند
٭٭٭
نه یکی روز ز وصل تو نشان یافتهام
نه یکی شب ز فراق تو امان یافتهام
به دو جو بر من اگر هر دو جهان گم گردد
چون ترا یافتهام هر دو جهان یافتهام